سال صفر را هم گذراندیم و انگار این سال برای من ابتدای دگرگونی بود. بیش از دو سال است که ماسک میزنیم و الکل به دست میمالیم و از کرونا مینالیم. سالهایی که آدمهای زیادی را گرفت و آدمهای زیادی را به ما اضافه کرد.
سال ۱۴۰۰ برای من، یک نقطه شروع و جمع و جور کردن کارهای بر زمین مانده بود. انگار میخواستم این قرن را با خیال راحت به انتها برسانم که در آغاز قرن جدید، جور دیگری شروع کنم و نیمه کارهای نداشته باشم.
مجموعه داستان جدیدی با عنوان «کروناییها همراه ندارند» را برای چاپ به ناشر سپردم و برای انتشار دست نگه داشتم. سال ۱۴۰۱ و در ابتدای قرن، این مجموعه داستان کوتاه که پنجمین کتابم خواهد بود، منتشر میشود. اگر عمری بود، داستان بلند دیگری را هم که آماده است، به ناشر خواهم داد و امیدوارم حس و حال داستان نوشتن باشد که باز هم برای دل خودم بنویسم. مدتهاست عبور کردم از اینکه چه داستانهایی منتشر میشود و به چاپ چندم میرسد و اصلا چرا من برای خوانده شدن باید اینقدر منتظر بمانم. به این رسیدم که اگر مینویسم، برای دل خودم است و مخاطبی که بالاخره تفاوت داستان را متوجه میشود.
اخبار سلامت هنوز برای من اولویت اول است و با همه رفتارهای ناشایست که توی همین سال ۱۴۰۰ تحمل کردم، هنوز در اتمسفر اخبار سلامت نفس میکشم و این مسیر تا انتها برای من ادامه خواهد داشت. نه من دست از اخبار سلامت بر میدارم و نه او از من. پس تلاشهای بیهوده برای لال ماندن و ننوشتن من، قطعا و یقینا بی ثمر خواهد ماند و برایم اهمیتی ندارد.
آخر از همه اینکه، به قول شهید بهشتی: «برادرها، خواهرها، عاشق شوید! زندگی به عشق است.» همین عشق است که حال دل آدم را خوب میکند. پس تا میتوانید عاشقی کنید. با خانوادهتان، با شغلتان، با زندگی کردنتان و با ثمربخش بودنتان، عاشقی کنید.
امیدوارم سال ۱۴۰۱ برای همه سالی پر از سلامت و شادی و عشق باشد. دست هم را بگیریم و جهان را زیباتر کنیم.